دنیای راز دار

آخرین مطالب

خدایاآغوشت را امشب به من می دهی؟  برای گفتن چیزی ندارم! می شود من بغض کنم  تو بگویی مگر خدایت نباشد  که اینگونه بغض کنی!؟ می شود من بگویم خدایا....! تو بگویی جان دلم! میشود بیایی!؟ تمنا میکنم،  این روزها دردی بر دلم سنگینی می کند،  بی حس شده ام، خسته شده ام، دلم اطمینان می خواهد اندکی آرامش..... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۰۱ ، ۰۲:۳۰
دنیا ...

رنج نباید تو را غمگین کند، این همان جایی است که اغلب اشتباه می‌کنیم‌،

رنج قرار است تو را هوشیار‌تر کند،

چون انسان‌ها زمانی هوشیارتر می‌شوند که زخمی شوند.
رنج نباید دل مردگی تو را بیشتر کند. رنجت را فقط تحمل نکن،

رنجت را درک کن ... این همان فرصتی است براى بیداری.

وقتی آگاه شوی بی‌تفاوتی‌ها و نگرانی‌هایت تمام می‌شود…
اگر به جاى محبتی که به کسی کردی از او بی‌مهری دیدی، مأیوس نشو!

چون برگشت آن محبت را ؛ از شخص دیگری، در زمان دیگری، در رابطه با موضوع دیگری، خواهی گرفت.

 

کارل گوستاو یونگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۰:۳۸
دنیا ...

پنداشتیم خنده و شادی سرشت ماست
اما فقط غم است که در سرنوشت ماست
ما را درون مزرع رنج آفریده‌اند

اندوه، ابر تیره و غم، بذر کشت ماست
امید چیست؟ صبح بعیدی‌ست بی طلوع

شادی کجاست؟ گمشده‌ای در بهشت ماست!
زیر کدام سقف بخوانم شکایتی

از بخت باژگونه که در خاک و خشت ماست
خورشید می که مشرق ساغر چشیده است

پنهان ز چشم طالع زیبا و زشت ماست
ای صبح بی‌نشانه! به شب‌های ما بگو

از غم گریز نیست که غم سرنوشت ماست

جویا معروفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۹ ، ۲۰:۰۹
دنیا ...

گفته بودم پیش از این گلخانه ی رنگ من است

حال می گویم جهان پیراهن تنگ من است

استخوان های مرا در پنجه آخر خرد کرد

آنکه میپنداشتم چون موم در چنگ من است

دوستان همدلم ساز مخالف می زنند

مشکل از نا سازی ساز بد آهنگ من است

از نبردی نا برابر باز می گردم! دریغ

دیر فهمیدم که دنیا عرصه ی  جنگ من است

مرگ پیروزی است وقتی  دوستانت دشمن اند

مرگ پیروزی است اما مایه ی ننگ من است

از فراموشی چه سنگین تر به روی سینه ؟!کاش

پاک می کردی غباری را که بر سنگ من است

فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۰۱:۴۱
دنیا ...

آواره تر از تو خبری نیست در این شهر

اندوه دل و چشم تری نیست در این شهر

چون پرچم افراشته بر نیزه ی تاریخ

جز آن سر پر درد ،سری نیست در این شهر

توفان چراغ است وهیاهوی تماشا

از شام غریبان اثری نیست در این شهر

تو در تن خود مردی و ما در وطن خود

دلتنگ سفر شو سفری نیست در این شهر

در خویش فرو ریختگانیم چو مرداب

دریاب،بسوی تو دری نیست در این شهر

طبل است که آویخته از شانه ی طبال

جز بانگ دهل شورو شری نیست در این شهر

عبدالجبار کاکایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۷ ، ۱۹:۱۶
دنیا ...

اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، راه مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. خواص مفید آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند.

اینک این نصایح را خدمتتان عرض میکنم.

قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست!

روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکس های جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می آورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید.

آن طور که تصور می کردید چاق نبودید. همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید.

نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان می خواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی همان اندازه مؤثر است که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مساله ی جبر.

مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله ی نگرانتان هم خطور نکرده اند، از همان نوعی که یک روز سه شنبه ی عاطل و باطل ناگهان احساس بد پیدا می کنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید!

با دل دیگران بی رحم نباشید و با کسانی که با دل شما بی رحم بوده اند، سر نکنید.

عمرتان را با حسادت تلف نکنید. گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب.مسابقه طولانی است و 

سر انجام ، خودتان هستید که با خودتان مسابقه می دهید.

ناسزا ها را فراموش کنید. اگر موفق به انجام این کار شدید راهش را به من هم نشان بدهید.

نامه های عاشقانه ی قدیمی را حفظ کنید. صورت حسابهای بانکی و قبضها و ...را دور بیاندازید.

اگر نمی دانید می خواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید. جالب ترین افرادی را که در زندگی ام شناخته ام در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگیشان چه کنند. برخی از جالبترین چهل ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمی دانند.

تا می توانید کلسیم بخورید. با زانوهایتان مهربان باشید. وقتی قدرت زانوهای خودرا از دست دادید کمبودشان را به شدت حس خواهید کرد.

ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید. ممکن است صاحب فرزند شوید،ممکن است نشوید. ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید، احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان رقصکی هم بکنید. هرچه می کنید،نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید.

انتخابهای شما برپایه ی 50 درصد بوده، همانطور که مال همه بوده.

دستورالعملهایی که به دستتان می رسد را تا ته بخوانید، حتی اگر از آنها پیروی نمی کنید.

از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید. تنها خاصیت آنها این است که به شما بقبولانند که زشتید .

در شناخت پدر و مادر خود بکوشید. هیچ کس نمی داند که آنان را کی برای همیشه از دست خواهید داد. با خواهران و برادران خود مهربان باشید. آنها بهترین  رابط شما با گذشته هستند و به گمان قوی تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر در آینده به شما خواهند رسید. به یاد داشته باشید که دوستان می آیند و می روند، ولی آن تک و توک دوستان جان جانی که با شما می مانند را حفظ کنید.

برای پل زدن میان اختلافهای جغرافیایی و روش های زندگی سخت بکوشید، زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی می برید که به افرادی که در جوانی می شناختید محتاجید.

سفر کنید ، برخی حقایق لاینفک را بپذیرید: قیمت ها صعود می کنند، سیاستمداران کلک میزنند،شما هم پیر میشوید. و آنگاه که شدید، در تخیلتان به یاد می آورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام می گذاشتند. 

به بزرگترها احترام بگذارید. توقع نداشته باشید که کس دیگری نان آور شما باشد. ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید. شاید هم همسر متمولی نصیبتان شده باشد. ولی هیچگاه نمی توانید پیش بینی کنید که کدام خالی میشود یا به شما جاخالی می دهد.

 خیلی با موهایتان ور نروید وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، شبیه موهای هشتاد ساله ها می شود. دقت کنید که نصایح چه کسی را می پذیرید، اما با کسانی که آنها را صادر می کنند بردبار و صبور باشید. نصیحت ، گونه ی دیگر غم غربت است. ارائه ی آن روشی برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها ،گردگیری آن و ماله کشیدن بر روی زشتی ها و کاستی هایشان و مصرف دوباره آن به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد، است.

اما اگر به این مسایل بی توجه هستید لااقل حرفم را درمورد کرم ضد آفتاب بپذیرید.

 

از وبلاگ آهنگ هستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۳۱
دنیا ...

دل بی دست و پای من بنشین فتح این شهر در توان تو نیست
سهم تو از جهان همین خانه ست گرچه این خانه هم از آن تو نیست
دل من نیمه ی پری داری بدتر از نیم خالی لیوان
هرچه رنج است در جهانِ تو هست هرچه شادی ست در جهان تو نیست
سینه به سینه سوختی اما دیده بر دیده دوختی اما
هستی ات را فروختی اما هیچ جز هیچ در دکان تو نیست
سال ها دست و پا زدی اما از کجا تا کجا زدی اما
یک وجب از زمین از آن تو نیست آسمان سهم کودکان تو نیست
ای در این روزهای قطعا بد احتمال غم تو صد در صد
حیف این ماه های بی مقصد فصل پایان داستان تو نیست

غلامرضا طریقی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۳۲
دنیا ...

شکایت از غم پاییز برگ ریز بس است
مرا تبسم گل های روی میز بس است
به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد
اگر بس است همین چند خرده ریز بس است
همیشه قسمت فواره سرنگون شدن است
تو نیز مثل من ای دوست برمخیز! بس است!
به فکر پرچم تسلیم باش و نامه ی صلح
نه دوست مانده نه دشمن،دگر ستیز بس است
به جای گوهر و یاقوت،سنگ در کف توست
هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است!
فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۴۷
دنیا ...
دنیا نگو که بر لب گور ایستادن است
بر پرتگاه رنج شعور ایستادن است
نای گریز و جای نشستن نمانده است
در بزم عمر شرط حضور ایستادن است
ما کودکیم و طاقچه ی عاشقی بلند
تنها امید ، روی غرور ایستادن است
در جبر عشق داعیه ی حفظ اختیار
با ظرف یخ کنار تنور ایستادن است
ای صخره ی شکسته گلایه نکن به موج
برخیز ! کار سنگ صبور ایستادن است
از دور زل بزن به رقیبت کنار او
گاهی تمام عشق به دور ایستادن است

سید سعید صاحب علم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۰۱:۱۵
دنیا ...

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود

ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیو ه ی چشمت فریب جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز

ما دم همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد

جانب حرمت فرونگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۶ ، ۰۱:۲۸
دنیا ...