رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !
رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !
راه گم کرده و دنبال ثواب است خدایا !
نیست ساقی و زمین یک دل آباد ندارد
حال مردان خرابات خراب است خدایا !
آبرو با بر و رویی برود گر تو نگیری
نقش دینداری ما نقش بر آب است خدایا !
این که این سوی نقاب است که دل میبَرَد از خلق
بگذر از آنکه در آن سوی نقاب است خدایا !
کی شود سوی تو بیرنگ و سبک بار سفر کرد؟
تا که این سفره پر از رنگ و لعاب است، خدایا !
یار در خانه و عمری است که ما گِرد جهانیم
این خودش سخت ترین شکل عذاب است خدایا !
«عهد ما با لب شیرین دهنان» بستی و حالا
کار ما فهم تو از روی کتاب است خدایا !
میپرستم صمد ساختهی وهم خودم را
هُبَل من بتی از جنس حباب است خدایا !
زیر باران تو با چتر غرور آمده بودم
خشک ماندم، گله کردم که سراب است خدایا !
گذر عمر نشاندهست مرا بر لب جویی
که پر از دسته گلِ داده به آب است خدایا !
قاسم صرافان
طاعات قبــــــــــول حق
رمضان امد و ما را نبری از یادت ..........