دنیای راز دار

آخرین مطالب

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت

جمعه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۶ ق.ظ

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت

در من غزلی درد کشید و سر زا رفت

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را

سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد

آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت

این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم

من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما

من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت

در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند

ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت

می خواست بکوشد به فراموشی ات این  شعر

سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت

محمدسلمانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۳
دنیا ...

نظرات  (۲)

خیلی قشنگ بود =)
پاسخ:
متشکر قاصدک جان
فوق العاده بود، خیلی به دلم نشست بانو=)
[گل]
پاسخ:
مرسی عزیزم و در ضمن شبت  بخیر واروم خانومم...گل

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی