یادگار
جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۰۳ ب.ظ
دلتنگ مثل لحظه ی دیدار می روم
بیزارم از زمانه و بیزار می روم
پر می کنم ز خاطره ات کوله بار را
حالا که از کنار تو انگار می روم
در خاطرم نشسته ای و خوش نشسته ای
اما من از خیالِ تو هر بار می روم
بستی تمامِ پنجره ها را یکی یکی
باشد مرا به حادثه بسپار می روم
باشد مرا رها کن و انکار کن مرا
انکار کن مرا که به انکار می روم
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
پس با دلِ شکسته به بازار می روم
تقدیم می کنم به تو این شعرِ تازه را
آن را به یادگار نگهدار، می روم
جویا معروفی
۹۴/۰۶/۱۳