دنیای راز دار

آخرین مطالب

شمع بودم سوختم این دود  آه آخر است

صبح شد برخیز ای جان، ایستگاه آخر است 

زندگی هر روز دارد سمت پیری می رود

مردن ما انتخابی نیست ، راه آخر است

سیب را از شاخه چیدم شرم آمد توبه را

بسکه با هر گاز گفتم این گناه آخر است

درد دوری از وطن با اهل غربت آشناست

روی بر گردان مسافر این نگاه آخر است

تلخی زخم زبان ها قسمت بازنده هاست

عبرت تاریخ ها بر دوش شاه آخر است

گاه دنیا را خطایی ساده بر هم می زند

گاه بار اولین هم ، اشتباه آخر است

احسان اکابری
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۱۲
دنیا ...

تا کی به تماشا سر بازار بمانم؟

من حسن تو را چند خریدار بمانم؟

این پنجره را وا کن و آن آینه بشکن!

حیف است که در حسرت دیدار بمانم

یک لحظه نظربازی ما آه! سبب شد

یک عمر به آن لحظه وفادار بمانم

هم شوق تماشاست و هم شرم حضور است

سخت است که بگریزم و دشوار بمانم

مرغی شده‌ام جلد تو و قسمتم این است

هرجا بروم باز گرفتار بمانم

جز رنج سفر چیست در آزادی و پرواز؟

بگذار که کنج قفس این بار بمانم

ای بوسه‌ی هنگام وداعش! کمکم کن

چون غنچه‌ی گل رازنگهدار بمانم

مژگان عباسلو

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۲
دنیا ...
نامت چه بود؟آدم
فرزندکه؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟بهشت پاک
اینک محل سکونت؟زمین خاک
آن چیست بر گرده نهادی؟امانت است 
قدت؟روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
اعضاء خانواده؟حوای خوب و پاک ، قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک
روزتولدت؟روز جمعه، به گمانم روز عشق
رنگت؟اینک فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه
چشمت؟رنگی به رنگ بارش باران ، که ببارد ز آسمان
وزنت ؟نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست ،
نه آ نچنان وزین که نشینم بر این خاک
جنست ؟نیمی مرا ز خاک ، نیمی دگر خدا
شغلت ؟در کار کشت امیدم
شاکی تو ؟خدا
نام وکیل ؟آن هم خدا
جرمت؟یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین ؟همین!!!!
حکمت؟تبعید در زمین
همدست در گناه؟حوای آشنا
ترسیده ای؟کمی
از چه؟که شوم اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده؟بلی
که؟گاهی فقط خدا 
داری گلایه ای؟دیگر گلایه نه؟، ولی...
ولی چه ؟حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟
دلتنگ گشته ای ؟زیاد
برای که؟تنها خدا 
آورده ای سند؟بلی 
چه ؟دو قطره اشک 
داری تو ضامنی؟ بلی
چه کسی ؟ تنها کسم خدا
در آ خرین دفاع؟می خوانمش  چنان که اجابت کند دعا ....
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۵۱
دنیا ...

یک لحظه بی هیاهو دل را حریم او کن

جز او مخواه از او، او را طلب از او کن

گمگشته تو با توست، خود را مزن به کوری

بگشای چشم، او را در خویش جستجو کن

این نامه سیه را با سوز دل بسوزان

این رنگ تیرگی را با اشک شست و شو کن

یک عمر در  بر  یار  با غیر خو گرفتی

یک شب ز غیر بگریز، با یار گفت و گو کن

همچون نسیم تا کی آواره کو به کویی؟

آیینه باش خود را با یار روبرو کن . . .

غلامرضا سازگار

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۰۲
دنیا ...

آمدن رسم و رسوم خودش را دارد

نمی شود که هرکس از راه رسید

سرش را بی اندازد پایین و واردِ خانه ی دل شود

مهمان فرق دارد . . . همیشه عزیز است

همیشه هم مسافر

می آید؛ می نشیند؛ می گوید

می خندد و گاهی هم بغض خالی می کندو بعد می رود

در میانِ بغض هایش شاید یکهو بگوید

می شود بمانم؟

یا مثلا می گوید دوستت دارم

یا اینکه می گوید

من کنارِ تو چقدر آرامم

تو حواست باشد که این ها تنها

یک آرامش است / یک آرامش پس از بغضی خالی شده !

آمدن و ماندن دیوانگی دارد!

میانِ گریه ها خندیدن و در آغوش کشیدن دارد

شانه بالا انداختن و- بی خیالِ بغض هایم من تو را دارم -دارد

آمدن نشانه هایِ کوچک مثلِ

شرمِ اولین کلمات

چشم هایِ پر شده از اشک

نگاه هایِ طولانی از سرِ دلتنگی

و زمزمه هایِ بی صدا

مثلِ : جانا ! چه خوب که آمدیدارد

آمدن حسادت هایِ زنانه

غیرت هایِ به جایِ مردانه دارد

آمدن

ماندن دارد ...!!

عادل دانتیسم


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۵
دنیا ...

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی..
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی..
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی.. چه نباشی..

علیرضا بدیع

بعضی شعرهارو بارها  آدم میخونه و لذت میبره ولی..

به قولی نمینوشه من امروز این شعرو نوشیدم...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۵
دنیا ...

عزت نفس  باعث می شود،

برای بزرگداشت خود احتیاج به تحقیر دیگران نداشته باشید،

زیرا خوب می دانید هر انسان تحفه ی الهی است ...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۰۲
دنیا ...

پسر کوچکی برای مادربزرگش توضیح می داد که چگونه هه چیز 

ایراد دارد ...

مدرسه، خانواده، دوستان و... 

مادربزرگ که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید

که کیک دوست داری؟

و پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم.

روغن چطور؟ نه!

از آرد خوشت می آید؟

جوش شیرین چطور؟

نه مادربزرگ!

حالم از همه شان بهم می خورد.

بله، همه این چیز ها به تنهایی بد به نظر می رسند اما وقتی به 

درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می شود.

خداوند هم به همین ترتیب عمل می کند. خیلی از اوقات تعجب 

می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را 

بگذرانیم

اما او می داند که وقتی همه این سختی ها را به درستی 

در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب است.

ما تنها باید به او اعتماد کنیم،

در نهایت همه ی این پیشامد ها با هم 

به یک نتیجه ی فوق العاده می رسند.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۵۴
دنیا ...

بیدار می شویم ازین خواب هولناک

یک صبح جمعه با نفس آشنای تو

پانته آ صفایی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۸
دنیا ...
تقدیم به مادرم
انگار سال هاست که در من تنیده ای
انگار جای قلب ، تو در من تپیده ای
انگار کودکانه ترین خنده ی مرا
باچشم های تیله ای ات سر کشیده ای
با بوسه های شیشه ای ات از تمام ِ من
لی لی کنان به خانه ی قلبم پریده ای…
در این حریم_ امن بمان و خدای باش…
هرگز چنین خدا شدنی را ندیده ای …
لبخند ِ چشم های تو پیغمبر ِ من است
با وحی ِ دست هات مرا آفریده ای…
از آسمان ِ چشم ِ تو خورشید می چکد
انگار آرزوی مرا خواب دیده ای …
شهزاده می شوی و می آیی و می بَری
همراه خود مرا دَم ِ صبح ِ سپیده ای…
در بازوان ِ گرم ِ تو ، من زنده می شوم
این قلعه های امن که بر من کشیده ای…
پیغمبری … خدای منی … شاهزاده ای …
حتی به جای قلب ، تو در من تپیده ای …
ایلناز حقوقی
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۵۴
دنیا ...