دنیای راز دار

آخرین مطالب

قدرت کلمات غیر قابل تصور است.

اگر کسی به کلام شما توجه نمیکند سعی نکنید که حرفتان را عوض کنید 

لحنتان را عوض کنید...

.........

باید قضا کنم همه عمر خویش را…

.......

یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم

 که دیدار صبح فردا ممکن نشد...

پس به امید فرداها محبت هایمان را ذخیره نکنیم. …

.......

چه سنگدل است سیری که گرسنه ای را نصیحت می کند
تا درد گرسنگی را تحمل نماید..

.......

قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!

......

همیشه خواستنی‌ها داشتنی نیست و همیشه داشتنی‌ها خواستنی نیست ....

......

در عشق‌ حقیقی، روح‌ است‌ که‌ تن‌ را در آغوش‌ میگیرد!

.......

در زندگی
هرکسی را که دوست بداری از او ضعیف تری
زیرا برای راضی نگه داشتنش
حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی…

.........

 خوشبختی حقیقی از آن کسانی است که افکار خودشان را به طرف چیزی غیر از خوشبختی خودشان برگردانده باشند!!!

........

هر گاه مچ خود را در حال ایجاد مشکلی گرفتی بی درنگ از مهلکه بیرون شو.

عذر خواهی نویسنده های این جملاتو نمیشناسم ...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۴
دنیا ...

هرچه می خواهی بگو دنیا همانت می دهد
حیف گاهی آرزوها را امانت می دهد
تا که خوابت می رسد بر بوسه هنگام وصال
زنگ ساعت صبح فردا را نشانت می دهد
عاشق هرکس شوی قبل از تو عاشق بوده است
گاه بهتر از تورا بر عاشقانت می دهد
قد دنیا واژه داری تا بگویی  حیف حیف
بعد مرگ واژه ها دنیا زبانت می دهد
سیر باید شد از این دنیا که گاهی بی خرد
لقمه هارا او فراتر از دهانت می دهد
سخت میگیرد گلویت را محبتهای زشت
آب می خواهی ولی بی رحم نانت می دهد
جان به لب می آید اما جان نمیبخشد تور ا
روح از تن می رود آنگاه جانت می دهد
در قفس عمری به شوق آسمان پر میزنی 
تا پرو بالت شکست او آسمانت می دهد
رسم دنیا این چنین باشد که گاهی لطف را
چون بلای آسمانی ناگهانت می دهد
درجوانی سخت میگیرد و پیرت می کند
پیرگشتی آن زمان شور جوانت می دهد
هرچه می خواهی بگو دنیا اجابت می کند
حیف گاهی قیمت آن را گرانت می دهد

؟؟
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۷
دنیا ...

پیامبر صلى الله علیه وسلم میفرماید:

اگر همه  آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و لا اله الا الله در کفه دیگر ترازو 

باشدوزن لا اله الا الله بیشتر است...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۰
دنیا ...

 بترسﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ .
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ . . .
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ 
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ . . .
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺍﺭ ﻣﮑﺎﻓﺎﺕ ﺍﺳﺖ......!

شاملو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۵
دنیا ...

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار باد ه ی ناخورده در رگ تاک است

چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست

قبای زندگی اش از دمِ صبا چاک است

اگر ز رمز حیات آگهی مجوی دگر

دلی که از خَلِشِ خار آرزو پاک است

به خود خزیده و محکم چو کوهساران زی

چو خس مزی که هوا تیز و شعله بی باک است

 علامه محمد اقبال لاهوری

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۰۱:۵۰
دنیا ...

عشق چیزی غیرِ یک پیغمبر کذّاب نیست
مهربانی هست اما آنقدَرها باب نیست
بسترِ زاینده رودم خالی و خشک و خراب
تا بخواهی تشنه ام اما دریغا آب نیست
مثل ماهی قرمزی هستم که قلب کوچکش
لحظه ای آسوده از دلشورۀ قلّاب نیست
یا کشاورزی که بعد از مدتی خون جگر
حاصلش غیر از عتاب و تندی ارباب نیست
قسمتش در جیبِ یک کیف قدیمی مردن است 
کهنه عکسی که برایش سهمی از یک قاب نیست
عرصه را باید برای دیگران خالی کنم
چوب هست و گوی هست و قدرت پرتاب نیست
تا سرم از وحشت و کابوس بیداری پُر است
هیچ چیزی بهتر از یک مشت قرص خواب نیست
با خودم گفتم که شاید با غزل بهتر شدم
شعر هم دیگر برایم اتفاقی ناب نیست...
سونیا نوری
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۴
دنیا ...

گلم از خود رهیدن را بیاموز
به سر منزل رسیدن را بیاموز
مجال تنگ و راهی دور در پیش
به پاهایت دویدن را بیاموز
زمین بی عشق خاکی سرد و مرده ست
به قلب خود تپیدن را بیاموز
جهان جولانگهی همواره زیباست
به چشمت خوب دیدن را بیاموز
بیاموز، آفریدندت توانا
توانا، آفریدن را بیاموز
جهان طعم شراب کهنه دارد
به لبهایت چشیدن را بیاموز
تو اهل آسمانی ای زمینی
به بال خود پریدن را بیاموز
صدایت می کنند از عالم عشق
به گوش جان شنیدن را بیاموز
نسیمی باش و از باد بهاری
سحرگاهان وزیدن را بیاموز
تو ابر رحمتی ، گاهی فرو ریز
ز اشک خود چکیدن را بیاموز
گذارت گر ز راهی پر گل افتاد
به دست خود نچیدن را بیاموز
به عاشق غمزه و غم میفروشند
تو از اول خریدن را بیاموز
سبک همواره بار زندگی نیست
به دوش خود کشیدن را بیاموز
کمانت می کند این بار سنگین
تو از اول خمیدن را بیاموز
جهان از هر دو دارد ، شادی و غم
شکیب داغ دیدن را بیاموز
به دنیا دل سپردن نیست دشوار
ز دنیا دل بریدن را بیاموز
نیاسودن به دوران جوانی
به پایان آرمیدن را بیاموز
به جولان در سخن"سالک" مپرداز
دمی در خود خزیدن را بیاموز

 مجتبی کاشانی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۱:۱۹
دنیا ...

عشق یعنی پدر شوی شب ها ، آمدی بوی خوب نان بدهی 
دخترت از تو ماه میخواهد تو به او قول آسمان بدهی 
عشق یعنی که پاره ی تن تو نذر آزادی وطن باشد 
مادری پیر باشی و تنها ، پسرخویش را جوان بدهی
عشق یعنی اگر گرسنه شدی یاد چشم انتظار ها باشی
گاه گاهی گذر کنی از خویش سهم خود را به دیگران بدهی 
عشق یعنی همیشه مثل خدا مهربان باشی و سخاوتمند
هر کسی کار اشتباهی کرد با محبت به او امان بدهی 
عشق یعنی اگر شکست دلت ، صبر کن عهد خویش را نشکن 
راه اش این است مهربان باشی به عزیز دلت زمان بدهی
ای که چشمت معلم عشق است عشق را از تو یاد می گیرم
منتظر مانده ام که برگردی عاشقی را به من نشان بدهی

مرتضی قلی زاده بابک

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۰
دنیا ...

پدری با پسرش گفت به خشم که تو  آدم نشوی  جان پدر
گر کسان جامع شر وخیرند از سروپای توبارد همه شر
حیف از  آن عمر که ای بی سر وپا در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند ازاین حرف شکست بی خبر روز دگر کرد سفر
رفت از  آن شهر به شهری که شود فارغ از سرزنش تلخ پدر
عاقبت منصب والایی یافت حاکم شهر شد وصاحب زر
چند روزی بگذشت وپس از  آن امر  فرمود به احضار پدر
تاببیند پدر  آن جاه جلال شرمساری برد از طعنه مگر
پدرش  آمد واز راه دراز نزد حاکم شد وبشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی وکبر به سر وپای وی افکند نظر
گفت ای پیر شناسی تو مرا گفت کی میرو ی از یاد پدر
گفت گفتی که من آدم نشوم حالیا حشمت وجاهم بنگر
پیر خندید سرش داد تکان این سخن گفت وبرون شد از در
من نگفتم که تو حاکم نشوی گفتم  آدم نشوی جان پدر.....

 جامی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۸
دنیا ...

تو که با چشمهایت چشمهایم را صدا کردی

تو را باران صدا کردم، چرا توفان به پا کردی؟!

دلم افتاد دنبالت، رسیدم تا در خانه

تو در را بستی و در من، دری از بغض وا کردی.

مرا از پنجره دیدی که غرق دیدنت بودم

نگاهم تارتر می شد، چرا بر شیشه"ها" کردی؟!

تو را باران صدا کردم، چرا بر من نباریدی؟!

تو را توفان صدا کردم، تو آیا اعتنا کردی؟!

بیا و آخرین شبهای عمرم را نگاهی کن

تو که هر شب برای رفتنم از دل، دعا کردی.

دعا کن آسمان، امشب نبیند گریه هایم را

که می ترسم بفهمد با زمینیها چه ها کردی.

دل من کودکی بود و نگاهت مثل یک مادر

چرا در کوچه های شهر، دستش را رها کردی؟!

حسین اسحاقی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۹
دنیا ...