دنیای راز دار

آخرین مطالب

۲۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

ای عشق تو بانوی سیه فام منی

زیبای خموش عمر و ایام منی

دیری است در این باغ که گلبانگت نیست

ای مرغ غمین که بر سر بام منی

شیرینی و شور بزم جانها بودی

اینک چو شراب تلخ در جام منی

گر خوی تو با رمیدگی همراه است

کی رام منی ‌آهو ی آرام منی؟

یک شمع چو قامتت نمی افروزند

اما تو همان ستاره ی شام منی

گر ننگ به نام عشق کردند چه باک

بدنام بدانی تو و خوشنام منی

هرچند که ناکام گذشتیم ز هم

چون طعم طرب هنوز در کام منی

آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز

شادا به تو چون غم که سرانجام منی

چون چهره ی تو هنوز در تاریکی است

ای عشق تو بانوی سیه فام منی

سیاوش کسرایی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۱
دنیا ...

وحشت از عشق که نه... 

ترس ما فاصله هاست 

وحشت از غصه که نه... 

ترس ما خاتمه هاست 

ترس بیهوده نداریم... 

صحبت از خاطره هاست 

صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست 

کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی  ماست

گله از دست کسی نیست... 

مقصر دل دیوانه ی ماست..! 

قیصر امین پور

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۳
دنیا ...

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت
عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت
به خدا درد کمی نیست که با پای خودت
بدنت را بکشانی به سر دار خودت 
کاروان رد بشود، قصه به آخر نرسد
بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!
بگذاری برود در پی خوشبختی خود
و تو لذت ببری از غم و آزار خودت
اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی
درد یعنی بزنی دست به انکار خودت...

علی صفری

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۶:۱۷
دنیا ...

خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست

عمر جز حسرت دیروز و غم فردا نیست

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی

خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست

ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟

در پری خانه ی ما حوصله ی غوغا نیست

ما پلنگیم مگو لکه به پیراهن ماست

مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست

خلق در چشم تو دل سنگ، ولی من دلتنگ

لا الهی هم اگر آمده بی "الا" نیست

موجِ شوریده دل آشفته ی ماه است ولی

ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست

بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم

مرگ هم چاره ی دل تنگی ماهی ها نیست

فاضل نظری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۳
دنیا ...

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

سید علی صالحی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۵
دنیا ...

نور از چشم من افتاده است در چشم شبت

خیره کرده کهکشان را برق هر دو کوکبت

با زبان بی زبانی ساده نیشم می زنی

طالعم افتاده در برج قمر در عقربت

در کنارم می نشینی قند پهلو می شوم

دوست میدارم بنوشم چای با قند لبت

کافرم کردی به پرهیز از خطوط قرمزت

مومنم کردی به موی مشکی لامذهبت

« إِنَّ » با هر « عُسْرِ یُسْرًا » حکمت درد من ست 

قسمت این بوده بسوزم مدتی را در تبت

حسن رحمانی نکو

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۰
دنیا ...

مـا مـی دویـم و جـاده بـه جـایـی نـمـی رسـد

قـولـی کـه عـشـق داده بـه جـایـی نـمـی رسـد

چـون کـوه روی حـرفِ خـودم ایـسـتـاده‌ام

کـوهـی کـه ایـسـتـاده بـه جـایـی نـمـی رسـد!

دریـا هـنـوز هـسـت ولـی مـانـده‌ام چـرا

ایـن رودِ بـی اراده بـه جـایـی نـمـی رسـد

 دنـیـا هـمـیـشـه عـرصـه ی پـیـچـیـده بـودن اسـت

آدم کـه صـاف و سـاده بـه جـایـی نـمـی رسـد

تـاریـخ را ورق زدم و مـطـمـئـن شـدم

هـرگـز کـسـی پـیـاده بـه جـایـی نـمـی رسـد

مـن حـاضـرم قـسـم بـخـورم مـسـت نـیـسـتـم

ایـن چـنـد جـرعـه بـاده بـه جـایـی نـمـی رسـد !

حسین طاهری

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۴:۰۱
دنیا ...

منجی نمی‌خواهم رفیقم باش زانو به زانویم قدم بردار
از من فروغی در نمی‌آید زحمت نکش بیخود گلستان‌وار

غمگین‌تر از آنم که می‌دانی دست از سرم بردار بازیگوش 
دست از سر جرّاحی روحم با تیغ طعنه، دشنه‌ی آزار

بگذار تا روح جهان خود، فرزند دوران خودم باشم
افشاگر ویرانی انسان، صورتگر سنگینی آوار

عریان روایت می‌کنم غم را، بی‌رحمی آدم به آدم را
انصاف اندک، طاقت کم را، حرص و فریب و کینه‌ی بسیار

سرخوردگانی با هم و تنها، سوهان روح و جان یکدیگر
در زخم هم انگشت چرخانده، بر ضعف هم بدخواه و کاسب‌کار

من هرچه می‌گویم نمی‌فهمی دیوار سنگینی است بین ما
گویی جهانم را نمی‌بینی بیگانه‌ای با رنج من انگار

الگو نمی‌خواهم کنارم باش اشباعم از پند حکیمانه
زخمی‌تر از آنم که می‌دانی، مرهم به روی زخم من بگذار

سمانه کهربائیان
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۴
دنیا ...

رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !

راه گم کرده و دنبال ثواب است خدایا !

نیست ساقی و زمین یک دل آباد ندارد 

حال مردان خرابات خراب است خدایا !

آبرو با بر و رویی برود گر تو نگیری

نقش دینداری ما نقش بر آب است خدایا !

این که این سوی نقاب است که دل می‌‌بَرَد از خلق

بگذر از آنکه در آن سوی نقاب است خدایا !

کی شود سوی تو بی‌رنگ و سبک بار سفر کرد؟

تا که این سفره پر از رنگ و لعاب است، خدایا !

یار در خانه و عمری است که ما گِرد جهانیم

این خودش سخت ترین شکل عذاب است خدایا !

«عهد ما با لب شیرین دهنان» بستی و حالا

کار ما فهم تو از روی کتاب است خدایا !

می‌پرستم صمد ساخته‌ی وهم خودم را

هُبَل من بتی از جنس حباب است خدایا !

زیر باران تو با چتر غرور آمده بودم

خشک ماندم، گله کردم که سراب است خدایا !

گذر عمر نشانده‌ست مرا بر لب جویی

که پر از دسته گلِ داده به آب است خدایا !

قاسم صرافان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۴
دنیا ...

پس از عمری به باطل سر نهادن در پی ات ای عشق

کجا پیدات خواهم کرد؟ پیش که؟ که ات ای عشق؟

در این"گل-پوچ" طولانی گلی رو کن فقط یکبار

پس از صد مشت تو خالی پی در پی ات ای عشق

گم اندر گم چه راهی تو که پایانت رسیدن نیست

اگر چه بیش و پیش از هر رهی کردم طی ات ای عشق

دل من بره ی گمگشته ات بود و دمی نشنید

نشانی های چوپانی،ز بانگ هی هی ات ای عشق 

مگر تقویم تو ای بی بهشت اردیبهشتش نیست؟

که سهم دوزخم دادی حوالت با دی ات ای عشق

به جر افسانه ی"نه" از گلوی تو نزد بیرون

دمیدم هر چه افسون های "آری" در پی ات ای عشق

اگر موعود من با توست هر بار از چه میبینم؟

تورا اما نمی بینم به همراه وی ات ای عشق

به شوق باده ای نوشین دوباره خالی اش کردم

ولی کاری نبود این بار هم گویا می ات ای عشق

حسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۰۴:۱۲
دنیا ...