رنگ دنیا را گرفتم، از خودم شرمنده ام
شیشه ی عطرم ولی از بوی بد آکنده ام
کم نخواهد کرد اشکم چیزی از بار گناه
من که خود آگاهم از سنگینی پرونده ام
دشمنی حاجت روا شد، ای بخشکد اشک من
دوستی رنجیده شد، ای وا بماند خنده ام
می زده ابلیس از خون سرم هفتاد سال
نی زده با هفت بند استخوان دنده ام
بازگشتم تا ببندی بال هایم را به شوق
بارالها! باز کن در را به رویم.. بنده ام
علیرضا بدیع