قلب قلّابی
پنجشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ
آمد و دلهره ای در دلم انداخت و رفت
از خودش در نظرم حادثه ای ساخت و رفت
هی غزل پشت غزل، قافیه سازی می کرد
نوبت عشق که شد، قافیه را باخت و رفت
گفت یک عالمه احساس به من مقروض است
قرض خود را ولی افسوس نپرداخت و رفت
دلش از سنگ شد و رحم نیاورد و گذشت
مثل برق از بغل مرد ه ی من تاخت و رفت
تیشه بر پیکر ه ی کوه غرورم زد و بعد
پرچم فتح بر این قلّه برافراخت و رفت
از دل بی خبرم زود خبردار شد و
قلب قلّابی خود را به من انداخت و رفت
سونیا. ن
۹۴/۰۵/۲۲
دلم از نرگس بیمار تو بیمارترست
چاره کن درد کسی کز همه ناچارترست
عقل پرسید که دشوارتر از کشتن چیست
عشق فرمود فراف از همه دشوارترست ...............فروغی